مقام اول جراحي بيني در دنيا




به نظر شما چرا زنان ايراني مقام اول جراحي بيني براي زيبايي را در دنيا به خود اختصاص
داده اند ؟ به عقيده من دختران و زنان ايراني در جامعه جزصورتشان چه چيزي ميتوانند ارائه كنند ؟
موي زيبا؛ اندام كشيده ؛ پاهاي ورزشكاري .... چه چيزي ؟ وقتي فقط صورتشان مي ماند خب دنبال
زيباسازي و عمل جراحي مي روند . وقتي كه شما به كليت موجوديت وي نگاه ميكنيد شايد نكات زيباي
زيادي هم ببينيد و برايتان جذاب باشد ولي وقتي گوشه اي از اندام وي را مي بينيد بي اختيار به
بزرگي و كوچكي بيني و چشم و ... نمره ميدهيد اگر حالا بحث خواستگاري و ازدواج هم در
جريان باشد ديگر اعتماد بنفسي هم باقي نمي ماند . پس زن و دختر ايراني راهي جز اين ندارد . چهره
پوشيده در مقنعه و روسري و اندامي در مانتو . حالا نگاهي به عكس هاي پرنس دايانا بيندازيد
يا سلنديون خواننده تايتانيك. به خدا اگر همچين بيني دختران ايراني داشتند صدبار تاحالا
عمل كرده بودند ولي شما وقتي اين دو نفر را بطور كامل از پا تا سر مي بينيد بزرگي بيني
اصلا“ به چشم نمي آيد و چقد ر زيبايي ها در چهره هردو مي بينيد

خودي ها و غير خودي ها

وقتي من نوجوان بودم انقلاب شد . در محله ما كه نارمك بود يك پسر 18 -19 ساله ايي بود كه مادرش آرايشگاه زنانه اي بنام افسون داشت و فكر ميكنم شوهرش مرده بود .اسم اين پسر امير استاديان بود .پسري با قد 175 -180 با موهاي بور ، چشماني روشن و عسلي خوش تيپ و عاشق واليبال . كارو زندگي اون در واليبال خلاصه مي شد . هر روز به ميدان ما مي آمد و واليبال شرطي بازي مي كرد و الحق كه عالي بازي ميكرد . خانه آنها در خياباني بنام چمن شرقي بود با ديوارهاي سيماني و يك خواهر هم داشت اون هم زيبا بود بور وسفيد چند باري ديده بودمش . بعداز ظهر يكي از روزهاي فكر ميكنم هفتم يا هشتم يا همين حدود ولي قبل از نيمه دي ماه سال 57 بود كه مردم تو خيابانها ريخته بودند و تظاهرات ميكردند ما هم مانند ساير بچه خرده ها بوديم يكهوسرو صدا و فرار كنين ... و مامورين كلانتري نارمك كه اون موقع در خيابان بهمن بالاي هفت حوض بود حمله كردند همه فرار كردند و سكوت و صداي يكي دوگلوله آمد و بعد سكوت . نيم ساعتي گذشت و مردم با صداي دور شدن ماشينهاي نظامي دوباره بيرون آمدند و سر كوچه ها كه يكهو گفتند كه در خيابان چمن يك نفر را با تير زده اند همه دويدند زن و مرد ، ما هم رفتيم و ديديم كه دم خانه امير استاديان غلغله از جمعيت . چي شده اميررا با گلوله زده اند . كجا ، چي . آره وقتي از پشت بام خانه شان
سرك كشيده بود ديده بودنش وقتي براي بار دوم سر بالا ميكند با گلوله درست زده بودند وسط پيشاني اش . تا آخر
عمرم لحظه ديدن جنازه اش را فراموش نميكنم خون از ناودان پشت بامشان به كوچه رسيده بود و او دراز به دراز
افتاده بود وجلو پيشانيش مانند 7 باز شده بود و مغز سفيدش ديده ميشد زن و مرد كوچك و بزرگ مي رفتند تو و
جنازه اش را مي ديدند .شب تا صبح نخوابيدم معني روح و مردن را نيمدانستم و دائما مناظر واليبال بازي هايش
موي بور خوش حالتش شكاف وسط سرش و مغز سفيدش در نظرم مي آمد . و اينكه مادر و خواهرش چه مي كشيدند
سرم از داخل گر گرفته بود يادم نمي رود نميدانم چگونه صبح شداما بالاخره صبح آمد و دفن و كفنش را نرفتم ولي ختمش را با برادر بزرگم رفتيم بهشت زهرا . خلاصه انقلاب پيروز شد و ما هرروز فكر ميكرديم كه حتما اسم خيابان چمن شرقي را به امير استاديان تغيير خواهند داد اما غافل از اينكه شغل مادرش و شايد سابقه خودش كه گرچه شرور نبود ولي اهل مسجد و نماز هم نبود و فقط عاشق ورزش و واليبال بود اورا در همان زمان درصف غير خودي ها قرار داده بود سالهاي سال از آن روزگار ميگذرد هنوز گاهي به پسر خوش تيپ بوري فكر ميكنم كه مادرش آرايشگر بود و خودش در انقلاب كشته شد و تنها شهيد همان محله بود ولي هيچگاه كسي از خانواده اش دلجويي نكرد وخودش نيز نامي بر خياباني پيدا نكرد و در دلم گاهي از اين همه مظلوميت مي گريم . و امروز 15 بهمن 1383 وقتي به تلويزيون نگاه مي كردم ديدم انقلاب ما از همان بدو پيدايش خودي و غير خودي داشت و همه غافل بودند وداغ
و اين شعر كه نميدانم سروده كيست را به روح او تقديم ميكنم

نام و نشاني
بر سنگ نميخواهم
و زيوري
جز زلف سبزه ها
فقط
گاه گاهي
بياد دلم
فانوسي
روشن
كنار پنجره بگذاريد

1383/11/15 پنج شنبه