مزه جام زهر

کسانی که عرق و مشروب خورده اند ، نیک می دانند که بعد از سر کشیدن جام
محتویات آن هر چه تلخ تر باشد نیاز به مزه بیشتر است . باید مزه کنار دست باشد تا
کمی مزه تلخ دهان را از بین ببرد . اگر در مورد مشروب باشد
که کمی میوه و شیرینی می توان خورد اما اگر محتویات جام
عرق و اللخصوص مدل سگی آن بود که ماست و خیار و زیتون و کالباس و اینها
جوابگوی مزه هستند و تلخی دهان را کمی تعدیل می کنند . حالا تصور کنید
آقای خمینی وقتی در27 تیرماه سال 1367 محتویات جامی را که به تعبیر خودش
همچون زهر تلخ و گزنده بود را نوشید نیاز به مزه نداشت ؟
جامی که او نوشید اگر چه زهر بود ، برای ملتی که بعد از فتح خرمشهر بیهوده
جنگیده بود و جوانان دسته گل خود را تقدیم جبهه ها کرده بود و صدمات جبران ناپذیر
روحی و جسمی و مادی زیادی را متحمل شده بود صدها بار زهرتر
و تلخ تر بود چرا که این جام را خیلی زودتر ها قبل از اینکه به زهر تبدیل شود را میشد نوشید
که چنین نشد . بهر حال بعد از نوشیدن این زهر نیاز به مزه بود و خمینی چه نیک این نکته را
فهمیده بود که مزه ای شیرین بنام شطرنج را به خورد ملت داد
شطرنجی که در طول 1400 سال یعنی تمام عمر اسلام حرام بود و در بعضی از
روایات برابر بود با نگاه کردن به فلان جا را ، در آن بحبوحه حلال و آزاد کرد
تا خلق الله بتوانند ، فارغ از تلخی جام زهر و اندیشه ء آن به شطرنج بازی کردن در
پارک ها و خیابان ها روی آورند . تابستان و پائیز آن سال ( 1367) در
شطرنج طی شد . هر گوشه و کنار عده ایی
مشغول بازی بودند . انگار نه انگار جنگی بوده است و ما خیال داشته ایم از کربلا
به قدس برویم و از آنجا تمام دنیا را بگیریم . اما این مزه یک کارکرد دیگر
هم داشت ، در همان گیرو دار که چشم ها به صفحه شطرنج خیره بود و
فکرها مشغول کیش و مات کردن ، عده ایی از بهترین
جوانان این آب و خاک ناجوانمردانه در زندان ها با گلوله های سربی کشته می شدند
آری برادر
آری عجب مزه ایی بود این شطرنج
1384/4/27

اکبر گنجی وخدایــــــــــــــگان

از زمانيکه گاليله نظريه حرکت زمين به دور خورشيد را مطرح نمود
بيش از۴ قرن می گذرد . اگر چه امروزه حتی کودکان هم اين مطلب ساده
را قبول دارند اما اين نظر در آن زمان باعث دادگاهی شدن و تکفير و ايجاد دردسرهای زيادی
برای گاليله شد . چرا که روحانيت و قدرت مداران مسلط بر
کليسا با ترويج مرکزيت کره زمين در کائنات در حقيقت خود را مرکز ثقل عالم و نقطه پرگار
جهان می دانستند و باهر حرف و نظری جز اين شديداْ برخورد می کردند . اينک بيش از
چهارصد سال است که صاحبان حکومت ها و قدرت مداران غير مردمی مشغول
بگيرو ببند و تکفير آنانی هستند که ايده ها و نظريات جديدی را مطرح می کنند و اينها به مذاق آنان
خوش نمی آيد . آنان در اين همه سال عبرت نگرفته اند آنچه بخاطرش
انسانهای صاحب فکر و عقيدهرا به زنجير و شکنجه و مرگ کشانده اند
همان چيزهايی است که سالها بعد بعنوان قوانين يا قراردادهای ساده اجتماعی ، سياسی
يا علمی در جهان مطرح می شود وحتی کودکان نيز آنها را می پذيرند . شايد تاريخ
حتی نامی از شکنجه گران و دربند کشان گاليله را بياد نياورد ، امااسم گاليله
و کسانی مانند اکبر گنجی که با نظريات خود قدرت مداران مطلقه را از مدار مرکز ثقلی دنيا
و خدايگان شدن خارج می کنند ، هميشه در حافظه تاريخ ثبت می ماند .