بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران



از آنجاییکه این وبلاگ عضو کانون وبلاگ نویسان ایران می باشد و همچنین متاسفانه وبلاگ کانون
در حال حاضر فیلتر شده است توجه شما را به بیانیه جدید کانون وبلاگ نویسان ایران
جلب می نمایم .

متن بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ) به اجلاس جهانی اطلاع رسانی تونس
خانم‌ها آقایان:همانگونه که مستحضرید وضعیت آزادی بیان و ابراز اندیشه و همچنین جریان و نشر آزاد اخبار و اطلاعات در فضای داخلی ایران آنچنان وخیم و نامساعد است که اینترنت و وبلاگنویسی برای ایرانیان به مهمترین ابزار نشر عقاید و اندیشه‌های خود و همچنین انتشار و مبادله اخبار و اطلاعات مبدل گشته است.ما اعضای کانون وبلاگنویسان ایران (پن‌لاگ) در راستای کمک به نشرو آزادی بیان تلاش پیگیری را در اینترنت آغاز نموده‌ایم. هدف ما ایجاد آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همه‏یِ عرصه‏هایِ حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا است و از این حق در عرصه‌ی فضاهای اینترنتی و به خصوص وب‌لاگ‌ها دفاع می‌کنیم. شرایطی که موجب ارسال این بیانیه به نشست شما شده است ، استمرار و تداوم بزرگترین موج دستگیری و سرکوب و سانسور و فیلترینگ بر روی شبکه اینترنت در جهان می‌باشد که در ایران جریان دارد. دهها وبلاگ‌نویس که در حیطه حیات فردی خود اقدام به وبلاگ نویسی می‌نموده‌اند از طرف دستگاه قضایی ایران دستگیر و شکنجه شده و هم اکنون در زندان به سر می‌برند. تهدید جانی ؛ احضار به بازجویی و شلاق زدن وبلاگ نویسان و تحت فشار قراردادن آنها برای شرکت در مصاحبه‌های تلویزیونی برای ابراز ندامت و اقرار به جرم‌هایی از قبیل جاسوسی و فساد اخلاقی جزو روش های معمول دولت ایران برای مقابله با وبلاگ نویسان ایرانی است. در مواردی اتهاماتی مانند توهین به سران نظام جمهوری اسلامی و ارتداد به وبلاگ نویسان وارد می‌شود که مجازات‌های سنگین و اعدام را در پی دارد. بعنوان مثال مجتبی سمیعی نژاد دو سال است که به جرم وبلاگ نویسی در زندان به سر می‌برد و اتهامات مختلفی از جمله توهین به پیامبر- توهین به سران نظام به او وارد شده است. چهار وبلاگ نویس قمی پس از دستگیری مجبور شدند که زیر شکنجه در مصاحبه‌های تلویزیونی به جاسوسی برای دولت های بیگانه اعتراف کنند . احمد سراجی وبلاگ نویس ایرانی به جرم تبلیغ علیه نظام در زندان تبریز به سر می‌برد و ماه پیش سی ضربه شلاق را تحمل کرد. محمدرضا نسب عبداللهی هم خودش و هم همسر باردارش به جرم وبلاگ نویسی دستگیر شدند. علاوه بر سرکوب وبلاگ نویسان سانسور وبلاگ‌ها و سایت‌های اینترنتی که قبلا به طور پراکنده انجام می‌شد اکنون به طور سیستماتیک به شرکت دلتا گلوبال سپرده شده است و بسیاری از سایت‌های خبری و شخصی در ایران مسدود شده‌اند.ایران با اقدامات سرکوب گرایانه دولت جمهوری اسلامی تبدیل به بزرگترین زندان روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان شده است. متاسفانه آزادی بیان و حقوق بشر در ایران تا بحال قربانی معاملات اقتصادی شده‌اند و ما مصرانه خواستان پایان بخشیدن به این چرخه شوم هستیم . ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم که نقض شدید حقوق بشر و آزادی بیان در ایران را محکوم کنند و مفاد زیر را در راس خواسته‌های خود از دولت جمهوری اسلامی ایران قرار دهند: - پایان بخشیدن به موج سانسور و فیلترینگ اینترنت و وبلاگ‌ها- رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که در آن آزادی بیان به عنوان حق اولیه هر انسان خاطرنشان شده است- آزادی بی قید و شرط وبلاگ نویسان زندانی و پایان بخشیدن به زندانی و شکنجه کردن وبلاگ نویسان کانون وبلاگ نویسان ایران (پن‌لاگ)

عدالت اجتماعی

متن زير روز دوشنبه ۲۷/۴/۱۳۸۴ در صفحه آخر روزنامه همشهری چاپ شده است
که عيناٌ آنرا می آورم . آمريكا و قاعده منع رعايت احوال بستگان
در سازمان های عمومی شورای شهر «راك هيل» آمريكا واقع در ايالت كارولينای جنوبی
دستور اخراج «مت كوپر» را از نيروی آتش نشانی شهر صادر كرد. مت ۲۵ ساله اخيرا
با دختر رئيس سازمان آتش نشانی راك هيل ازدواج كرده است. شورای شهر
طبق اصل ضد نپوتيسم (قوم و خويش بازی در سازمان های مختلف آمريكا) تصميم به
اخراج مت كوپر گرفته است. در آمريكا از قرن نوزدهم، استخدام بستگان از سوی
مدير يك مؤسسه عمومی و رعايت حال آنان ممنوع است. اين قاعده شركت های سهامی
را نيز كه دارای سهام عام هستند شامل می شود. مت كوپر
به دادگاه فدرال دادخواست داده و استدلال كرده كه نمی توان وی را مشمول اين قاعده قرار داد
زيرا كه وی چند سال پس از استخدام شدن در نيروی آتش نشانی، با دختر مدير سازمان ازدواج كرده
و در استخدام او پارتی بازی در كار نبوده است. قرار است ۲۵ ژوئيه (هفته آينده) دادگاه به اين كار
رسيدگی كند و رأی بدهد. رسانه های آمريكا در مقالات خود عموماً اقدام شورای شهر
را تأييد كرده و نوشته اند كه نبايد اجازه داده شود كه نپوتيسم به آمريكا باز گردد كه رواج
پارتی بازی باعث فساد می شود و به وحدت ملی آسيب خواهد رساند. اين رسانه ها تاريخچه منع نپوتيسم
را در آمريكا در سابقه خبر خود نوشته اند. در قرن ۱۹ يكی از رؤسای جمهور آمريكا، مقامات
را سر ميز ناشتايی كه در آشپزخانه كاخ سفيد چيده می شد از ميان دوستان و بستگان و
افرادی كه توصيه شده بودند انتخاب می كرد كه اين عمل مورد اعتراض آمريكاييان قرار گرفت
و به محفل آشپزخانه معروف شد كه قاعده ضد نپوتيسم به آن پايان داد
------------------------------------------------------------------------------------------------در آمريکا نه می دانند علی و عدل علی يعنی چه
نه کسی گنده گ... شايسته سالاری دارد
نه کسی قمپوز عدالت خواهی و عدالت مداری دارد
نه کسی قيافه قسط و تعاون و از اين جفنگيات به خود می گيرد
نه کسی زرت و پرت آحاد جامعه آحاد جامعه می کند
. . . نه
ببيند تفاوت تا کجاست
متن زير روز دوشنبه ۲۷/۴/۱۳۸۴ در صفحه آخر روزنامه همشهری چاپ شده است
که عيناٌ آنرا می آورم . آمريكا و قاعده منع رعايت احوال بستگان
در سازمان های عمومی شورای شهر «راك هيل» آمريكا واقع در ايالت كارولينای جنوبی
دستور اخراج «مت كوپر» را از نيروی آتش نشانی شهر صادر كرد. مت ۲۵ ساله اخيرا
با دختر رئيس سازمان آتش نشانی راك هيل ازدواج كرده است. شورای شهر
طبق اصل ضد نپوتيسم (قوم و خويش بازی در سازمان های مختلف آمريكا) تصميم به
اخراج مت كوپر گرفته است. در آمريكا از قرن نوزدهم، استخدام بستگان از سوی
مدير يك مؤسسه عمومی و رعايت حال آنان ممنوع است. اين قاعده شركت های سهامی
را نيز كه دارای سهام عام هستند شامل می شود. مت كوپر
به دادگاه فدرال دادخواست داده و استدلال كرده كه نمی توان وی را مشمول اين قاعده قرار داد
زيرا كه وی چند سال پس از استخدام شدن در نيروی آتش نشانی، با دختر مدير سازمان ازدواج كرده
و در استخدام او پارتی بازی در كار نبوده است. قرار است ۲۵ ژوئيه (هفته آينده) دادگاه به اين كار
رسيدگی كند و رأی بدهد. رسانه های آمريكا در مقالات خود عموماً اقدام شورای شهر
را تأييد كرده و نوشته اند كه نبايد اجازه داده شود كه نپوتيسم به آمريكا باز گردد كه رواج
پارتی بازی باعث فساد می شود و به وحدت ملی آسيب خواهد رساند. اين رسانه ها تاريخچه منع نپوتيسم
را در آمريكا در سابقه خبر خود نوشته اند. در قرن ۱۹ يكی از رؤسای جمهور آمريكا، مقامات
را سر ميز ناشتايی كه در آشپزخانه كاخ سفيد چيده می شد از ميان دوستان و بستگان و
افرادی كه توصيه شده بودند انتخاب می كرد كه اين عمل مورد اعتراض آمريكاييان قرار گرفت
و به محفل آشپزخانه معروف شد كه قاعده ضد نپوتيسم به آن پايان داد
------------------------------------------------------------------------------------------------در آمريکا نه می دانند علی و عدل علی يعنی چه
نه کسی گنده گ... شايسته سالاری دارد
نه کسی قمپوز عدالت خواهی و عدالت مداری دارد
نه کسی قيافه قسط و تعاون و از اين جفنگيات به خود می گيرد
نه کسی زرت و پرت آحاد جامعه آحاد جامعه می کند
. . . نه
ببيند تفاوت تا کجاست

مزه جام زهر

کسانی که عرق و مشروب خورده اند ، نیک می دانند که بعد از سر کشیدن جام
محتویات آن هر چه تلخ تر باشد نیاز به مزه بیشتر است . باید مزه کنار دست باشد تا
کمی مزه تلخ دهان را از بین ببرد . اگر در مورد مشروب باشد
که کمی میوه و شیرینی می توان خورد اما اگر محتویات جام
عرق و اللخصوص مدل سگی آن بود که ماست و خیار و زیتون و کالباس و اینها
جوابگوی مزه هستند و تلخی دهان را کمی تعدیل می کنند . حالا تصور کنید
آقای خمینی وقتی در27 تیرماه سال 1367 محتویات جامی را که به تعبیر خودش
همچون زهر تلخ و گزنده بود را نوشید نیاز به مزه نداشت ؟
جامی که او نوشید اگر چه زهر بود ، برای ملتی که بعد از فتح خرمشهر بیهوده
جنگیده بود و جوانان دسته گل خود را تقدیم جبهه ها کرده بود و صدمات جبران ناپذیر
روحی و جسمی و مادی زیادی را متحمل شده بود صدها بار زهرتر
و تلخ تر بود چرا که این جام را خیلی زودتر ها قبل از اینکه به زهر تبدیل شود را میشد نوشید
که چنین نشد . بهر حال بعد از نوشیدن این زهر نیاز به مزه بود و خمینی چه نیک این نکته را
فهمیده بود که مزه ای شیرین بنام شطرنج را به خورد ملت داد
شطرنجی که در طول 1400 سال یعنی تمام عمر اسلام حرام بود و در بعضی از
روایات برابر بود با نگاه کردن به فلان جا را ، در آن بحبوحه حلال و آزاد کرد
تا خلق الله بتوانند ، فارغ از تلخی جام زهر و اندیشه ء آن به شطرنج بازی کردن در
پارک ها و خیابان ها روی آورند . تابستان و پائیز آن سال ( 1367) در
شطرنج طی شد . هر گوشه و کنار عده ایی
مشغول بازی بودند . انگار نه انگار جنگی بوده است و ما خیال داشته ایم از کربلا
به قدس برویم و از آنجا تمام دنیا را بگیریم . اما این مزه یک کارکرد دیگر
هم داشت ، در همان گیرو دار که چشم ها به صفحه شطرنج خیره بود و
فکرها مشغول کیش و مات کردن ، عده ایی از بهترین
جوانان این آب و خاک ناجوانمردانه در زندان ها با گلوله های سربی کشته می شدند
آری برادر
آری عجب مزه ایی بود این شطرنج
1384/4/27

اکبر گنجی وخدایــــــــــــــگان

از زمانيکه گاليله نظريه حرکت زمين به دور خورشيد را مطرح نمود
بيش از۴ قرن می گذرد . اگر چه امروزه حتی کودکان هم اين مطلب ساده
را قبول دارند اما اين نظر در آن زمان باعث دادگاهی شدن و تکفير و ايجاد دردسرهای زيادی
برای گاليله شد . چرا که روحانيت و قدرت مداران مسلط بر
کليسا با ترويج مرکزيت کره زمين در کائنات در حقيقت خود را مرکز ثقل عالم و نقطه پرگار
جهان می دانستند و باهر حرف و نظری جز اين شديداْ برخورد می کردند . اينک بيش از
چهارصد سال است که صاحبان حکومت ها و قدرت مداران غير مردمی مشغول
بگيرو ببند و تکفير آنانی هستند که ايده ها و نظريات جديدی را مطرح می کنند و اينها به مذاق آنان
خوش نمی آيد . آنان در اين همه سال عبرت نگرفته اند آنچه بخاطرش
انسانهای صاحب فکر و عقيدهرا به زنجير و شکنجه و مرگ کشانده اند
همان چيزهايی است که سالها بعد بعنوان قوانين يا قراردادهای ساده اجتماعی ، سياسی
يا علمی در جهان مطرح می شود وحتی کودکان نيز آنها را می پذيرند . شايد تاريخ
حتی نامی از شکنجه گران و دربند کشان گاليله را بياد نياورد ، امااسم گاليله
و کسانی مانند اکبر گنجی که با نظريات خود قدرت مداران مطلقه را از مدار مرکز ثقلی دنيا
و خدايگان شدن خارج می کنند ، هميشه در حافظه تاريخ ثبت می ماند .

يك صدايي

تنها صداست كه مي ماند
در تحريم انتخابات 27/3/1384 يك صدا باشيم

مرگ حق است .اين جمله را همه شنيده اند . آن را چگونه تفسير می کنيد ؟ شايد

بعضی ها بگويند يعنی مرگ برای همه وجود دارد . در تمامی دوران هازمان ها و برای همه و همه و همه

مرگ بوده است و خواهد بود و کسی نيست که توانسته باشد از مرگ و بقول اخوان ثالث

اين حقيقت بی رحم ، گريخته باشد شايد معنای ديگری گفته شود و آن اينکه

خداوند حيات و حق زندگی و استفاده از نعمت هايش را جزء حقوق موجودات زنده قرارداده است و مرگ نيز جزء همان حقوق الهی است که بايد ادا گردد . به هر حال

نمی دانم شايد تعابير ديگری به ذهن شما برسد . اما متاسفانه و صدافسوس اينک در

همين زمان همين مرگ حق و مقدر شده را خيلی ها آرزومندند . کافی است

در گوشه و کنار شهر گشتی بزنيد و مردم نا اميد از معيشت ، آينده و سرخورده را ببينيد

که آرزومند مرگ خويشند . در روز شايد چندين بار جمله بميريم و راحت شويم را بشنويد . البته

نه از آن جنس که مادر به فرزند خويش می گويد

به سر ما ، چه آمده است ؟ بر اين مردم چه روزگاری گذشته است که چنين گشته اند ؟

بر هر که نظر کردم در خود گره ای گم بود

چون کرم شب و تابان

می تابی و می تابم

آيابرآيند ۲۷ سال حکومتی که جز فقر و فساد و فلاکت گروهی چيزی برای مردمان نجيبش به ارمغان نياورده

و جز سخن مرگ چيزی نگفته است و نمی گويد ، جز آرزوی مرگ داشتن چيز ديگری می تواند باشد ؟

و اينک آنانی که با زبان داس با يأس سخن گفتند

به دنبال مشارکت حداکثری مردمانی هستند که صد افسوس خيلی از آنان آرزومند مرگ خويشند

به کجای اين شب تيره بياويزم

قبای ژنده خود را

از آمدن هاشمی رفسنجانی استقبال کنیم

من هم مانند اکثريت جامعه ايران مايل به شرکت در انتخابات نيستم . من نيز نوری يا حتی کورسو نوری
برای اصلاحات ، آينده و ... در اين حکومت با اين روش و شيوه نمی بينم . اما
به عقيده من از حضور رفسنجانی در انتخابات بايد استقبال کرد اگر چه خود در آن شرکت نخواهیم کرد
کارنامه ۸ سال دولت قبلی ايشان مجددا ميتواند مورد نقد و بررسی قرار گيرد
بحث بدهی های خارجی ، فقر عمومی ، حقوق
ومزايای مديران ، پروژه های ناتمام ، ديپلماسی معيوب و ناکارآمد و ... همه محصول همان دوران هستند
هاشمی رفسنجانی با خود پرونده ها ی راکد و خاک گرفته ايی را مانند
قتلهای زنجيره ای برخورد با مطبوعات ، کنفرانس برلين ،ميکونوس ، ... می گشايد . و می توان
در مورد آنها دوباره از او سوال کرد و چه بسا از لابلای حرفهای وی بتوان حقيقتی کشف کرد
هاشمی رفسنجانی تنها مرد قدرت مندی است که ميتواند جلوی رای سازی و
تقلب در انتخابات را بگيرد . و چون خود در اين ميدان قرار دارد
پس با تمام توان به مقابله با تقلب بر می خيزد و اگر خود بخواهد تقلب کند آنان نخواهند گذاشت
با آمدن هاشمی رفسنجانی فضای درگيری های آقايان
شفاف تر ، ملموس تر ميشود و از اين ميان حقايقی ، ناگفته هايی برای مردم
روشن خواهد شد . در فضای بوجود آمده
آنان به هم رحم نخواهند کرد و بقول معروف هر يک پته ء ديگری را بر روی آب خواهد ريخت
در دوران آقای خاتمی به او می گفتند گورباچف . اما اينک اين لقب
برازنده هاشمی رفسنجانی خواهد بود چرا که او ممکن است بتواند بطور کم هزينه تر
راه غرب و رابطه با آمريکا را بگشايد و اين ديوار را فرو ريزد
اينها نه برای منزه کردن هاشمی رفسنجانی است که فقط افکارو گفته هايی بودکه به ذهنم رسید
سه شنبه 27/2/1384

ليست برنامه روزانه مقام معظم رهبري در کرمان

ليست مخفي برنامه روزانه مقام محترم رهبري توسط دشمنان دشمن ستيزو دشمن جوی و دشمن گریز انقلاب و
دشمنان آن مقام عظما به سرقت رفته و در اينترنت در معرض ديد تمامی دشمنان قرار گرفته است . اين ليست به اين شرح است
نماز صبح
منقل
صرف صبحانه
گزارش اخبار دشمنی توسط اندرونی ها
دیدار مردمی و گشت زنی و به مالش کشیدن خلق به ماشین
نماز
ناهار
منقل
نهضت جنبش نرم افزاری (... )
دست بوسی پاره ای از مردم همیشه در صحنه حاضر
نماز
دیدار عده ایی از علما و دانشمندان عصر
ارائه رهنمود های عملی و نظری در مورد دشمن توسط معظم الله
آیین دست بوسی بانوان همراه با گریه و شیون
منقل
شام
دیدن برنامه های شبکه ایکس ایکس ال ماهواره اروپا
تکرار برنامه ها

مضحکه ای بنام نهضت سواد آموزی

در سال هاي اول انقلاب عده اي زيادي از متخصصين و مهندسين و پزشکان و بطور کلي
تحصيل کردگان به جرم کراوات و تسويه حساب و ... مجبور به ترک ايران شدند . بسياري
از آنان در جنگ کشته شدند . در جبهه ها طرح 6 ماهه بمباران شهرها و ... بسياري از
آنان در همان زمان هجرت کردند . بعداز جنگ هم اين روند ادامه يافت . قشر تحصيل کرده
اين مملکت ترجيح داد برود . هر ساله تعداد بسيار زيادي ايراني متخصص و تحصيل کرده دانشگاهي
جلاي وطن مي کنند و مي روند . و در اين ميان
حکومت ايران جز شعار و هدر دادن سرمايه ها کار ديگري
براي جذب آنان که هر ساله بيشتر وبيشتر شده و المپيادي ها و برگزيدگان جشنواره ها مانند خوارزمي
به آنان اضافه شده است نه انجام داده نه مايل به انجام است . در اين ميان طنز خنده داري
بنام نهضت سواد آموزي در جريان است . با سواد کردن انسانها نه تنها جرم نيست
که بسيار پسنديده هم هست ، ولي يقه پيرزن پيرمردها را گرفتن که بابا بياييد با سواد شويد يعني چه ؟
در مقابل انبوه انسانهاي متفکر و متخصص و جوانی که از اين مملکت فراري داديد یا نابود کردید
سخن من نه از درد ایشان بود
خود از دردی بود
که ايشانند
چهارشنبه 7/2/1384

سند چشم انداز 20 ساله ایران

امسال سال شروع برنامه چشم انداز ۲۰ ساله ايران است . اگر شما تمامي دنيا را ثابت فرض کنيد و هيچ پارامتري در اين جهان پهناور را متغير و غير قابل حرکت تصور کنيد مي توانيد يک همچين سندي ارائه دهيد که چشم اندازي از ۲۰ سال آينده يک مملکت را به تصوير کشد . يعني تمامي مناسبات و تاثيرات حوادث و رويدادهاي محيط خارج از اين کشور را بي تاثير و خنثي تصور کنيد . يا خود را در کهکشاني ديگر و سايرين را در جايي ديگر تصور کنيد .تصور ثبات پارامترها و فاکتورهاي دخيل در امور دنيا ، و بطبع آن ايران يا فقط کار ابلهان است يا آنان که فکر مي کنند تا ابد زنده و حاکم هستند . و يا آنان که هر دو صفت را دارند

جملاتي كه ما رابه عقب بردند

در تاريخ ما ايرانيها کلمات و جملات زيادي هست که باعث عقب ماندگي و بدبختي ما شده اند . من فکر مي کنم در هيچ جاي دنيا شما همچين کلمات قصاري نيابيد . مثلا دستي که نمي توان بريد بايد بوسيد و بر سر نهاد .که بيانگر اوج سازش و خفت با وضع موجود است .يا سعدي مي گويد هر آنکس که دندان دهد نان دهد .اگر روزي کسي پيدا ميشد و آمار کودکاني که پدران و مادرانشان با اين يک مصرع شعر سعدي بچه ساختند را مي گرفت مي فهميديد که او چه گفته است !يا آسه برو آسه بيا که گربه شاخت نزنه . و امثال اينها .اما در سالهاي انقلاب جناب شهيد رجايي يک جمله قصاري افاضه فرموده اند که بد نيست بخوانيم : به نماز نگوييد کار دارم به کار بگوييد وقت نماز است .يعني ساعت نماز آقا برو اول نمازت را بخوان چه کار داري ارباب رجوع پشت درمنتظر يک امضا ء يا اقدام حضرت عالي است . مي دانيد اين جمله باعث چه سوء استفاده ها و وقت کشي ها شده است .به راستي ريشه فرهنگي اين حرفها از کجاست ؟ آيا ضرب المثل ها و جملاتي از اين قبيل بيانگر فرم اجتماعي و پيشينه ما نيست ؟

مسئول كيست ؟ قسمت سوم - آخر

فرزندان آنان فکر ميکنند پدرشان صاحب ايران است . صاحب مردم است . و آنان آقا زادههستند . و نه شاه زاده حتی .بخشی از بودجه های مملکت صرف پاک سازی کثافت کاری فرزندان آنان ميشود .از اغفال دختران و پسران تا مشروب و اعتياد و ... از نظر تحصيلی بسيار خنگ و از نظر شعور اجتماعی در پائين ترين سطح فکری هستند .زنان آنان به سونا جکوزی باشگاه بدن سازی می روند . لباس های زير و رويشان را ازمارک های خارجی تهيه ميکنند . دنبال جراحی بينی و پروتز گذاری و کوچک کردن پستان و عمل های زيبای روی لب و لوچه و بدن و .... چه اشکال دارد مگر آنان آدم نيستند ؟ آنها هم دل دارند . گاهی زنان آنان مانند زن لاريجانی و رفسنجانیبه استناد دفترچه خاطرات شان در امور مملکت دخالت هم ميکنند . گفتم دفترچه خاطرات يک مطلبی يادم آمد . وقتی به خاطرات آقايان که در مطبوعات منتشر می شود نگاه ميکنيد جالب است که خاطرات آنان و نظرات آن روزشان که حداقل متعلق به ۱۰ سال پيش است با مسائل جاری و گفتگوهای روز جامعه هم خوانی دارد . عجيباْ غريبا .بگذريم ،مهم نيست اين مسئول چه سمتی دارد هرچه سمتش بالاتر باشد اينها در او بيشترديده ميشود . و گندش بيشتر است .گاهی مسئول ميتواند وزير باشدمثل شمخانی که قيافه اش بيانگر درصد IQ او می باشد کسی که وقتی حرف می زنددوستانش هم می روند حرف هايش را در مطبوعات می خوانند يا گوش می کنند بعد می گويند خب اين دفعه هم به خير گذشت . حاجی سوتی نداد .مثل عبدالعلی زاده که يکبار دنبال انبوه سازی می رود يکبار دنبال کوچک سازی يکبار فروش متری . تمام فک و فاميل هايش را آورده تهران ملاصدرا شيراز ونک نشانده است . هنرش افتضاحی است در باب مسکن که همه می بينند .گاهی مسئول می تواند دبير مصلحت نظام باشد که پسرش بدون رفتن بهسربازی پاسپورت دارد و می رود دبی بعد آمريکا بعد آب از آب تکان نمی خوردو رابطه فقط رابطه پدر فرزندی باقی می ماند . نه انتقال اطلاعات .گاهی مسئول ميتواند احمد نژاد شهردار تهران باشد که بجای کار اصلی خوددنبال سقا خانه زنی می رود .گاهی مسئول می تواند مانند لاريجانی باشد که ايرانی هارا بی فرهنگ می خواندو عرب ها را عامل فرهنگ دار شدن ايرانيان .گاهی مسئول می تواند عارف معاون خاتمی باشد . بدبختی که استرس را حتیدر چهره و حرکاتش می توان به وضوح ديد . گاهی مسئول می تواند خرراضی ! ؟ وزير امور خارجه باشد که برای ايرانياناخم و تخم و قيافه و با انگليسی ها لبخند و خنده و شوخی دارد .مسئول گاهی ميشود اکبر ترکان يک لمپن لات سر تا پا دروغ و پشت هم انداز .يا گاهی ميشود محمد حسين عادلی که ريال را به کثافتی بی ارزش تبديل ميکندو معلوم نيست سرنخش به کدام سرويس اطلاعاتی وصل است . گاهی مدير کل ادارات مسئول هستند که زن و دخترشان با موهای مشکرده می آيند در مجامع و خودشان با قيافه وضو گرفته و حزب اللهی .اينها که گفتم يک دفعه به ذهنم آمد . يا اين يا آن و همه اشان ... عين هم اند . حسن حسين علی تقی نقی اکبر اصغر قاسم جاسم ... هيچ فرقی نميکندمسئول می تواند هر کسی باشد مهم اين است که احساس تکليفش از بقيهبيشتر باشد . آنان وظبفه نابودی ايران را دارند خواسته يا ناخواسته آگاهانه يا نا آگاهانه . اما در آخر گاهی مسئول خاتمی است که بعداز ۸ سال رياست جمهوری درمصاحبه با خبرنگار شرق در پاسخ اين سوال که شما در اين مدت چه کارکرديديا چيزی شبيه اين می گويد :من در اين ۸ سال خيلی چيزها دستگيرم شد !!!يعنی چيزی که مردم ۸ سال پيش دستگيرشان شده بود که به خاطر آن به آقا رای دادند آقا تازه فهميده است که چه بوده است . و شايد هنوز هم چيز ديگری رافهميده و دستگيرش شده است . نه آنچه که مردم فهميدند . اين هايی که گفتم خلاصه ای بود از چهره واقعی مسئولين اين مملکت و يااکثريت بسيار زياد آنان .ازدست دادن پست برای آنان مصادف با مرگ است و بسيار بدتر . آنان با گيوه سفيد آمده اند و با کفن سفيد می روند .

مسئول كيست ؟ قسمت دوم

آنان فقط دنبال مزايا هستند و بس از مسئوليت فقط بخش مزايا را شناخته اند .در همين حال است که حادثه استخر پارک شهر ، حادثه سقوط هواپيما اتفاق می افتد کودکان در آتش می سوزند ، بيماران در اوژانس تلف ميشوند ، در جاده ها تلف ميشوند در روستاها در اثر يک زايمان ساده می ميرند ، زلزله کابوس مردم ميشود ، می ميرند شهيد ناميده ميشوند ، در سکوت و نجابت جان می دهند ، در فقر و تنگدستی روزگار سپری می کنند و هر روز فقير تر ميشوند . کود شيميايی نداريم ولی موز داريم ، تراکتور نداريم الگانس داريم ( حتی مرده های ما ) صنعت نداريم زرت و پرت صنعتی تا دلت بخواهد داريم . کمک به مردم و آرمانها ی فلسطين داريم ، درمانگاه برای مردم خودمان نداريم ، کمک بلا عوض به هر بدبختی در دنيا داريم ، برای مردم خودمان توپ و تشر و ژست و فلسفهو دروغ داريم .چاله چوله و فحشا و فقر و فساد و رانت و سقط و جنايت و زورگيری و تجاوز و اعتياد و ايدز و هر مصيبت ديگری که فکرش را بکنيد به وفور داريم ولی دم از اصول گرايی و ارزش انسان وکرامت الهی ميزنيم . انواع و اقسام بودجه های مخفی و علنی در دست آنان است . انواع سفرهای خارجی ، ديدار از هر کشوری که دلشان بخواهد ( حتی اگر ربطی به وزارت خانه يا سازمانشان نداشته باشد ) .در هر سازمانی باندی داريم ، ايل و طايفه شان را سر کار می آورند ، برايشان خانه می گيرندماشين می گيرند موبايل می گيرند حقوق و مزايای مکفی می گيرند .و همچنان نماز اول وقتشان ترک نمی شود . روزه های مستحبی را می گيرند .غسل های مستحبی را می گيرند . سجد ه هاشان طولانی ست و در مراسم عزاداریصف اول آنجا که دوربين نشانشان بدهد و رده های بالاترشان ببينند .اسم حسين که می آيد اشک از چشمانشان جاری ميشود . يواشکی نگاه ميکنندببينند آيا کسی آنان را می بيند .وقتی امام جماعت نيست نوچه گان آنان را بجای او می گمارند .

مسئول كيست ؟ قسمت اول

شايد بهتر باشد بپرسم مسئولين ادارات دولتی چه شکلی هستند ؟آنان معمولاْ قدی متوسط دارند با ريشی انبوه يا ته ريشی زبر و سيخ .روی پيشانی آنان غالباْ جای سجود بسيار و مهر مشهود است . و اکثراْ عينکی هستند.کفش مدل بندی سر پهن معمولی با پيراهنی معمولی و کت شلواری معمولی که به تن دارند .کمی تو دماغی حرف ميزنند . همه آنان عضو انجمن اسلامی هستند يا بسيج ادارات .نماز اول وقتشان ترک نمی شود . با دم پايی به نماز خانه می روند . درد کارمندان کمر اغلب آنان را خميده کرده است .جلسات زيادی برگزار ميکنند . اکثراْ جز نوشتن : برابر مقررات اقدام شود ، بررسی شود ،چيز ديگری بلد نيستند . موبايل و تلفن سرويس اداری ، موبايل خارج از نوبت ، سهميه انواع و اقسام وام ها ، ماشين اداری و ماشين قسطی با شرايط عالی ( هزينه اياب و ذهاب را به عنوان قسط ميدهند ، تازه ماشين دولتی هم دارند ) سهميه حج ، سوريه ، کربلا ، شاه عبدالعظيم و ... مال آنهاست . خانه سازمانی دارند و خانه خودشان را اجاره داده اند .نوچه پرور و باند باز هستند . اردوهای انجمن اسلامی و بسيج می روند و خوشنوداز مدح و ثنای چاپلوسان بسيجی و انجمنی هستند .ناهارشان از بودجه دولتی تامين ميشود .اياب و ذهاب شان دولتی ست . اگر بخواهندبروند مسافرت با ماشين اداری ميروند ، حتی بعضی هاشان با راننده و برای راننده حکمماموريت می زنند . با اينکه بسيار فلسفه باف هستند و در حرف منطقی ولی در فهم مسائل و مشکلات ادارشان بسيار کند ذهن و دنبال صرفه جوئی به منظورخود شيرينی هستند

مقام اول جراحي بيني در دنيا




به نظر شما چرا زنان ايراني مقام اول جراحي بيني براي زيبايي را در دنيا به خود اختصاص
داده اند ؟ به عقيده من دختران و زنان ايراني در جامعه جزصورتشان چه چيزي ميتوانند ارائه كنند ؟
موي زيبا؛ اندام كشيده ؛ پاهاي ورزشكاري .... چه چيزي ؟ وقتي فقط صورتشان مي ماند خب دنبال
زيباسازي و عمل جراحي مي روند . وقتي كه شما به كليت موجوديت وي نگاه ميكنيد شايد نكات زيباي
زيادي هم ببينيد و برايتان جذاب باشد ولي وقتي گوشه اي از اندام وي را مي بينيد بي اختيار به
بزرگي و كوچكي بيني و چشم و ... نمره ميدهيد اگر حالا بحث خواستگاري و ازدواج هم در
جريان باشد ديگر اعتماد بنفسي هم باقي نمي ماند . پس زن و دختر ايراني راهي جز اين ندارد . چهره
پوشيده در مقنعه و روسري و اندامي در مانتو . حالا نگاهي به عكس هاي پرنس دايانا بيندازيد
يا سلنديون خواننده تايتانيك. به خدا اگر همچين بيني دختران ايراني داشتند صدبار تاحالا
عمل كرده بودند ولي شما وقتي اين دو نفر را بطور كامل از پا تا سر مي بينيد بزرگي بيني
اصلا“ به چشم نمي آيد و چقد ر زيبايي ها در چهره هردو مي بينيد

خودي ها و غير خودي ها

وقتي من نوجوان بودم انقلاب شد . در محله ما كه نارمك بود يك پسر 18 -19 ساله ايي بود كه مادرش آرايشگاه زنانه اي بنام افسون داشت و فكر ميكنم شوهرش مرده بود .اسم اين پسر امير استاديان بود .پسري با قد 175 -180 با موهاي بور ، چشماني روشن و عسلي خوش تيپ و عاشق واليبال . كارو زندگي اون در واليبال خلاصه مي شد . هر روز به ميدان ما مي آمد و واليبال شرطي بازي مي كرد و الحق كه عالي بازي ميكرد . خانه آنها در خياباني بنام چمن شرقي بود با ديوارهاي سيماني و يك خواهر هم داشت اون هم زيبا بود بور وسفيد چند باري ديده بودمش . بعداز ظهر يكي از روزهاي فكر ميكنم هفتم يا هشتم يا همين حدود ولي قبل از نيمه دي ماه سال 57 بود كه مردم تو خيابانها ريخته بودند و تظاهرات ميكردند ما هم مانند ساير بچه خرده ها بوديم يكهوسرو صدا و فرار كنين ... و مامورين كلانتري نارمك كه اون موقع در خيابان بهمن بالاي هفت حوض بود حمله كردند همه فرار كردند و سكوت و صداي يكي دوگلوله آمد و بعد سكوت . نيم ساعتي گذشت و مردم با صداي دور شدن ماشينهاي نظامي دوباره بيرون آمدند و سر كوچه ها كه يكهو گفتند كه در خيابان چمن يك نفر را با تير زده اند همه دويدند زن و مرد ، ما هم رفتيم و ديديم كه دم خانه امير استاديان غلغله از جمعيت . چي شده اميررا با گلوله زده اند . كجا ، چي . آره وقتي از پشت بام خانه شان
سرك كشيده بود ديده بودنش وقتي براي بار دوم سر بالا ميكند با گلوله درست زده بودند وسط پيشاني اش . تا آخر
عمرم لحظه ديدن جنازه اش را فراموش نميكنم خون از ناودان پشت بامشان به كوچه رسيده بود و او دراز به دراز
افتاده بود وجلو پيشانيش مانند 7 باز شده بود و مغز سفيدش ديده ميشد زن و مرد كوچك و بزرگ مي رفتند تو و
جنازه اش را مي ديدند .شب تا صبح نخوابيدم معني روح و مردن را نيمدانستم و دائما مناظر واليبال بازي هايش
موي بور خوش حالتش شكاف وسط سرش و مغز سفيدش در نظرم مي آمد . و اينكه مادر و خواهرش چه مي كشيدند
سرم از داخل گر گرفته بود يادم نمي رود نميدانم چگونه صبح شداما بالاخره صبح آمد و دفن و كفنش را نرفتم ولي ختمش را با برادر بزرگم رفتيم بهشت زهرا . خلاصه انقلاب پيروز شد و ما هرروز فكر ميكرديم كه حتما اسم خيابان چمن شرقي را به امير استاديان تغيير خواهند داد اما غافل از اينكه شغل مادرش و شايد سابقه خودش كه گرچه شرور نبود ولي اهل مسجد و نماز هم نبود و فقط عاشق ورزش و واليبال بود اورا در همان زمان درصف غير خودي ها قرار داده بود سالهاي سال از آن روزگار ميگذرد هنوز گاهي به پسر خوش تيپ بوري فكر ميكنم كه مادرش آرايشگر بود و خودش در انقلاب كشته شد و تنها شهيد همان محله بود ولي هيچگاه كسي از خانواده اش دلجويي نكرد وخودش نيز نامي بر خياباني پيدا نكرد و در دلم گاهي از اين همه مظلوميت مي گريم . و امروز 15 بهمن 1383 وقتي به تلويزيون نگاه مي كردم ديدم انقلاب ما از همان بدو پيدايش خودي و غير خودي داشت و همه غافل بودند وداغ
و اين شعر كه نميدانم سروده كيست را به روح او تقديم ميكنم

نام و نشاني
بر سنگ نميخواهم
و زيوري
جز زلف سبزه ها
فقط
گاه گاهي
بياد دلم
فانوسي
روشن
كنار پنجره بگذاريد

1383/11/15 پنج شنبه

ما به كجا مي رويم ؟



به راستي ما به كجا مي رويم ؟ سال 2005 هم رسيد
و ما همچنان در بي فرهنگي و بي تمدني غوطه ور
هستيم . نظري به رانندگي مان بي اندازيد تا ببينيد هرروز
به فاجعه نزديكتر و نزديكتر ميشويم . شلختگي
بي نظمي بي حرمت كردن هم ؛ ديگر امري عادي
تلقي ميشود نمي دانم ارتباط مستقيمي با طرز رانندگي
ما با حكومت مي توان يافت يا نه ولي به عقيده من
جداي رابطه ي اينچنيني بيش از هر چيزي
شيوه رانندگي به تربيت خانوادگي افراد باز مي گردد
خانواده اي كه حق و رعايت حقوق سايرين را به فرزندان
خود ياد نداده در بزرگسالي آنان چه توقعي دارد ؟ آنكه
باد مي كارد روزي طوفان درو خواهد كرد . و
متاسفانه بدترين فرم رانندگي در ايران مربوط به
ماشين هاي مدل بالاي جديدالتوليد است و آناني كه
جز ظاهري نمايشي ‚ كاملا “ پوچ اند
شايد پشتوانه ي فرهنگي مان تهي تراز آن است
كه نشان ميدهيم و هنوز نفهميده ايم مظاهر تمدن و
فرهنگ نه موبايل و ماشين و ... است هر گاه
روزي روزگاري رانندگي خوب مردم و احترام به سايرين
: را ديديد بدانيدآن روز مي توانيم از خود بپرسيم
آيا ما ملتي با فرهنگ هستيم ؟
آن هم در سال 2005
وقتي فاصله هاي فرهنگي به سال هاي نوري نزديك ميشود ؟ و ما
مردماني باستاني با لباس و ظاهري متجدد در جهان هستي
جولان ميدهيم ؟

مسئولين وقيح



چند روزي حتي به اينترنت هم نميتونستم وصل بشم
چه برسه بخوام مطلب بنويسم . اما امشب يك مجال
كوتاهي فراهم شد تا دوباره بنويسم ‚ راجع به بچه هاي
معصومي كه در آتش سوزي سوختند ‚ يادتونه در
ارديبهشت سال 1381 بچه هايي كه در استخر پارك
غرق شدند ؟ چي شد ؟ اگر كمتر از نصف اين حوادث
در هرجاي دنيااتفاق مي افتاد حداقل وزيري مسئولي
استعفا ميداد . اما اينجا چي ؟ با وقاحت تمام مي ايستند
و حرف مفت ميزنند و هر بار مقصري مي تراشند
و بعد دوباره منتظر فاجعه اي مينشينيم تا با نداشتن
ساده ترين و پيش پا افتاده ترين ابزار جلوگيري كننده
مثل يك كپسول آتشنشاني خانواده هاي داغدار
نو نهالاني پرپر و ذهن و روح انسانها مكدر شود
تا كي ؟

چرا به فکر کردن عادت نکرده ایم ؟

اکثر بسیار زیادی از ما ایرانی ها عادت کرده ایم که فکر نکنیم
به دورو برمان به اطرافیانمان به ( احتمالا" ) فشار روحی و
روانی که به اطرفیان وارد میکنیم
از پارک ماشین سر کوچه تا صدای زنگ موبایل و داد و
صحبت های بلند بلند تا بوق ماشین و ریختن زباله و اصلا
فکر نمیکنیم هر عمل ما بر سایرین چه اثراتی دارد . این
سوال را بارها از خود پرسیده ام که چرا ما فکر نمیکنیم
و به فکر کردن عادت نداریم . ما در دین مان و در اندشه
بزرگانمان مانند زرتشت کلامی داریم که اگر همه به آن عمل
میکردیم ایران بهشت میشد
آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند
واین فقط با تفکر به عمل خودمان میسر است


مهمترین کار خاتمی

با اینکه زیاد مایل به نوشتن مطالب سیاسی نیستم اما گاهی مجبور میشوم
بنویسم . به نظر من خاتمی مهمترین کاری که انجام داد به تمامی ایرانیان
و شاید کل دنیا نشان داد که جمهوری اسلامی ظرفیت اصلاحات را
ندارد . شاید اگر خاتمی در دوم خرداد 76 به ریاست جمهوری نمی رسید
ما الان دنبال اصلاحات بودیم و شاید در خرداد 84 دنبال شخصی بودیم
که با شعارهای شبیه سال 76 دنبال رای بود وما در سال 1392 بعد از
دو دوره ریاست جمهوری می فهمیدیم که نه فایده ای ندارد و اون آقا هم
می آمد میگفت من از اول دنبال حفظ نظام بودم و جیگرم خونه و هر 9 روز
یک بحران داشتم و بعد نامه نگاری برای آیندگان و خلاصه
از این جهت 8 سال و جلو هستیم . اما خاتمی اگر یک کار مثبت هم میکرد
مطمئنا" مردم ایران همشه دعایش میکردند و اون گاز سوز کردن
کلیه اتوبوس ها و مینی بوس ها بود که آلودگیشان پدر همه را در آورده
و شاید همین یک کار برایش بس بود تا عاقبت به خیر شود

چرا من به حسین رضا زاده رای نمیدهم

اخبرا در تلويزيون ، راديو و روزنامه ها و خلاصه همه جا صحبت از سايت فدراسيون جهاني وزنه برداري و انتخاب بهترين وزنه بردار قرن است واينكه به حسين رضازاده راي دهيد . اما من ميگويم راي ندهيد چرا ؟ يك - اگر رضازاده انتخاب شد براي او چه به ارمغان خواهد آورد ؟ جز اينكه مانند خيلي هاي ديگر در آينده در فراموشي و انزوا روزگارش را سپري ميكند ؟ دو - اين انتخاب فقط براي اين حكومت مفيد است و به لحاظ تبليغاتي سوژه مناسبي است . از خودتان بپرسيد اگر رضا زاده يا ابوالفضل نميگفت هم اينگونه ازطرف جمهوري اسلامي مورد تشويق قرار ميگرفت ؟ كسي كه جمهوري اسلامي براي او كاري انجام نداده و هرچه هست خود او واستعداد ذاتي اوست سه - از همه اين دلايل كه بگذريم آيا انتخاب شدن رضا زاده با ساير اركان و پارامترهاي جاري اين مملكت تناسب دارد ؟ از بيكاري وفقر وفساد تا آلودگي هوا و گراني و .... اگر روزي شما اين نابساماني هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي را نديديد آن روز حق ما اول بودن است والا تمام امورات جمهوري اسلامي بايد با هم تناسب داشته باشد كتره اي و الله بختكي نميشود اگر هم شد مثل اينكه عروس كور و كچل را سرخاب سفيد اب مالي كني


1383/10/14